ملیسا یک کارمند فرودگاه در نیویورک است که به نظر می رسد همه چیز را با هم دارد، او دوستانه و کارآمد است و راه خود را در مورد فرودگاه کندی می شناسد. اما در زیر سطح زندگی او، همه چیز چندان شاد نیست. مل در 35 سالگی احساس می کند شکسته و تنها است و مطمئن نیست که با زندگی خود چه می کند. در روز تولد او، یک تصادف غیرمعمول به او دیدگاه جدیدی می دهد. از همان ابتدا، ما حسی از روحیه شاد و در عین حال آشفته ملیسا داریم. او دوست دارد مسافران را از طریق فرودگاه JFK جابجا کند و با شخصیت شیرین خود با همه صحبت کند. اما ظواهر امر نشان دهنده مالیخولیایی عمیق تر است. ما می آموزیم که او در بلاتکلیفی گیر کرده است. همه چیز در روز تولد او به پایان می رسد. پس از درگیری با بهترین دوستش روری، ملیسا به دنبال فرار است. با این حال، این فرار منجر به فاجعه می شود، زیرا زره جدید او سرنگون می شود و در آغوش مرگ، او با روح خویشاوندی روبرو می شود که الهام بخش اولین قدم های او برای رهایی از چنگال ترس است.
سریال چگونه تنها بمیریم با طنز و انسانیت اوج می گیرد. نوشتن ظریف ناتاشا راثول و اجرای روحانگیز بازیگران، چشماندازی روشنتر را به مضامین ناامنی، اجتماع و رشد شخصی میآورد. با شخصیتهای رنگارنگ و تصویری معتبر از زندگی در فرودگاه JFK، این نمایشنامه به طرز ماهرانهای خنده را با طنزی تند و تیز متعادل میکند. چگونه تنها بمیریم در جشن خود برای زندگی کامل به طرز عجیبی، دلنشین احساس می شود. راثول یک قهرمان به یاد ماندنی در ملیسا خلق میکند.