آمریت (لاکش لالوانی) و ویرش (آبیشک چاوهان) بهترین دوستان و کماندوهای ارتش هستند. پس از یک ماموریت، آمریت با خبر می شود که خانواده دوست دختر قدیمی اش تولیکا (تانیا مانیکتالا) نامزدی او را با شخص دیگری ترتیب داده اند. آنها بلافاصله به محل زندگی تولیکا می روند و سوار همان قطاری می شوند که تولیکا و خانواده اش با آن به دهلی برمی گردند. متأسفانه قطار نیز مملو از راهزنان بی رحم است که قصد یک سرقت بزرگ را دارند. آمریت و ویرش که نمی توانند بیکار بنشینند به اراذل حمله می کنند. چیزی که در ادامه می آید یک سری نبرد پر افت و خیز در واگن ها است زیرا هر دو طرف مصمم هستند که طرف مقابل با موفقیت از قطار پیاده نشود.
فیلم با یک داستان عاشقانه معمولی بالیوودی شروع می شود. وقتی آمریت وارد پرده می شود، موسیقی تم نقشی را که او در فیلم بازی خواهد کرد، اعلام می کند. بعداً، هر بار که آمریت و تولیکا به چشمان یکدیگر نگاه می کنند، آهنگ عاشقانه آنها روی بلندگوها پخش می شود. آنها هر دو جوان بسیار جذابی هستند و رابطه آنها نقش مهمی در فیلم ایفا می کند. بنابراین، هیچ چیز به شانس بستگی ندارد، از جمله ابراز خنده دار احساسات آنها نسبت به یکدیگر که خنده را بر لب های جمعیت تماشاچی می نشاند، اما همچنین واضح است که او دلیلی برای مبارزه دارد. اولین اکشن فقط مقدمه ای برای رویداد اصلی است. سارقان سلاح های مختلفی از جمله چاقو، داس، چکش، دیلم و هر چیز دیگری که بتوان در فضایی تنگ به کار برد، حمل می کند. در همین حال، کماندوهای قهرمان ما چیزی جز بدن و مهارت های خود ندارند، اما می توانند بارها بر مخالفان خود غلبه کنند. گفته می شود، آنها همچنین بیش از حد معمول در این نوع فیلم ها ناک داون و اوت می شوند و اساساً این لحظات بیهوشی را به عنوان فرجه هایی برای تجدید انرژی قبل از رقابت بعدی می گیرند. همچنین دو رویکرد متمایز برای دعوا وجود دارد: یکی به معنای زنده نگه داشتن جنایتکار، و دیگری روشی بسیار وحشیانه تر که شامل ضربات وحشتناکی است که هیچ دزدی را زنده نمی گذارد.