داستان حول محور گروهي متشکل از 5 جادوگر که قصد دارند دنيا را با زنده کردن خداي ويراني تغيير دهند، ميچرخد. رهبر آنها فردي به نام “اِشنايدر سياه” ميباشد و ديگر اعضا: “گارا”، “آرشس ني”، “آبيگايل” و “کال سو” هستند. به اميد بناي پادشاهي جاودانه راهي ميشوند، هرچند که هر کدام از اين جادوگران افکار شخصي خود را دارند. هرچند، بيپروايي “اِشنايدر سياه” و اينکه اغلب عصباني ميشود سبب ميشود سرزمينهاي مختلفي را از بين برد. اما توسط تعدادي از روحانيان به دام افتاده و درون پسر بچهاي طلسم ميشود. پانزده سال ميگذرد و آن 4 چهار جادوگر به کار خود ادامه ميدهند. اما انگيزههاي خود را براي تسخير اين جهان استبدادي تغيير دادند. زماني که “اِشنايدر سياه” يک بار ديگر توسط روحانيان آزاد ميشود تا از آنها در برابر دوستان سابق خود محافظت کند. پس در حال حاظر ماموريت او پيدا کردن و نشان دادن راه راست به آنها است. به نظر ميرسد که وضعيت اخلاقي “اِشنايدر” در مدت زنداني بودن در آن پسر بچه ؛ يعني “لوشه لن لن” تغيير کرده است.