ریچل گاردنر، با چشمانی مرده و بیروح، تنها آرزوی این را دارد که بمیرد. او در زیرزمین یک ساختمان بیدار می شود، و هیچ ایده ای ندارد که چگونه و چرا در آنجا است. او بصورت تصادفی به قاتلی باندپیچی شده به اسم زک، که در تلاش برای فرار است، برخورد می کند. پس از این که زک به ریچل قول می دهد که پس از فرار کردن او را می کشد، زک و ریچل تلاش می کنند تا با رفتن به طبقات بالاتر، از این ساختمان فرار کنند.
با این وجود، هر چه از این طبقات بیشتر بالا می روند، انسان های غیر عادی و نا سالم بیشتری می بینند، و همه آنها به نظر با ریچل آشنایی دارند. ربط ریچل با این ساختمان چیست و چرا در آن قرار داده شده؟ آیا هر دوی زک و ریچل که در هر طبقه با دشمن جدیدی روبرو می شوند، می توانند به آرزوی خود برسند؟
داستان حول محور یک لولی متمایل به خودکشی و یک قاتل زنجیره ای که از کشتن او اجتناب می کند، می چرخد.
اتفاقات داستان بر روی مبارزاتی که روی هر طبقه با صاحب آن طبقه صورت می گیرد اتفاق می افتد، از این رو که تمامیِ این انیمه از روی یک بازی که با آرپیجی میکر ساخته شده است، اقتباس شده است. داستان اثر پر از معما است.
شخصیت های داستان به شدت خوب هستند. ریچل با وجود این که دائماً علاقه به مردن دارد و با وجود این که یک بچه ۱۳ ساله است، شخصیت آزاردهنده و اعصاب خرد کنی نیست. ایزاک فاستر مانند قاتلان روانی بازی های ترسناک است و صدا پیشگی بسیار خوب و قوی ای دارد. دنیل دیکنز نیز از شخصیت های بسیار خوب و به یاد ماندنی انیمه است.
طراحی انیمه به شدت زیبا و جذاب است. این زیبایی به طرز بخصوصی در محیط های تاریک و خفه انیمه حس می شود که به خوبی به اتمسفر انیمه می افزاید. بعضی از طبقات انیمه واقعاً احساس یک بازی رایانه ای را می دهند و با این وجود خصوصیات خاص و متفاوت خود را دارند که انیمه را خاص و متفاوت می سازد.
انیمه "فرشتگان مرگ" بسیار سرگرم کننده و جذاب است. چه در بخش های جدی و چه در بخش های کمدی به خوبی ساخته شده و ترکیب آنها به جذابیت انیمه می افزاید.
"فرشتگان مرگ" در ظاهر ضعیف بنظر می آید اما در واقع تجربه ای لذتبخش است.